پایگاه رهنما:
روزنامه کیهان**
آقایان، این کوچه هم بنبست است! / حسین شریعتمداری
موضوع یادداشت پیش روی، بیانیه اخیر دو حزب مدعی اصلاحات و البته کمشمار مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین است و تاکید مستند
بر این نکته که بیانیه مورد اشاره برخلاف عنوانی که بر آن نهادهاند، به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر نشده است! بلکه به قول
شهید سلیمانی عزیز «کوچه باز کردن برای دشمن است». بندهای چندگانه این یادداشت را دانههای یک تسبیح تلقی کنید! نخ این تسبیح در خلال
نوشته پیش روی کشیده خواهد شد. بخوانید!
۱- در کلام خدا (آیه ۷۳ سوره مبارکه اسرا) خطاب به پیامبر اعظم (ص) آمده است «و َإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا ... و نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحى کردیم غافل کنند تا چیز دیگرى غیر از آن را به ما نسبت دهى، و آنگاه تو را دوست خود میگرفتند». به بیان دیگر، خدای متعال به پیامبر خود هشدار میدهد که مشرکان فقط هنگامی تو را به دوستی میپذیرند که از آنچه به تو وحی کردهایم دست برداری و سخن و راه دیگری غیر از آنچه به تو نشان داده و بر آن تاکید کردهایم را به خدا نسبت بدهی! بدیهی است که این هشدار برای امت اسلامی است وگرنه، ساحت مقدس رسول خدا (ص) از این خطا به دور است و حضرت ایشان مصداق «مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * ان هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى...» هستند که «از سر هوی و هوس سخن نمى گوید * سخن او جز آنچه که به او وحی میشود نیست».
۲- خدا بر درجات سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بیفزاید که هوشمندانه هشدار میداد مبادا با مواضع و عملکرد خود برای دشمن پیام دوستی بفرستید و با تحریف بینش و منش انقلاب، دشمن را به طمع انداخته و برای ورودش به جبهه خودی کوچه باز کنید. در صفین خواص آلوده با حیله معاویه و عمروعاص همسخن شدند که فرجام آن به شکست سپاه اسلام انجامید و خوارج پدید آمدند.
۳- در گرماگرم جنگ تمام عیار جبهه مقاومت با جبهه مشترکی که از آمریکا و متحدان غربی و عبری و عربی آمریکا تشکیل شده بود، مایک پمپئو وزیر خارجه ترامپ که در آن هنگام رئیس سازمان «سیا» بود، نامهای ویژه با قید به کلی سری برای شهید سلیمانی فرستاد. وقتی نماینده پمپئو، برای ارائه نامه نزد شهید سلیمانی رفت آن شهید بزرگوار از پذیرش نامه رئیس سازمان سیا خودداری کرد. فرستاده پمپئو که انتظار چنین برخورد تحقیرآمیزی را نداشت، گفت؛ این نامه از سوی دومین شخصیت ایالات متحده است
و حاج قاسم گفت: مرا با او کاری نیست. فرستاده پمپئو با لحنی التماسآمیز گفت؛ شما نامه را باز کنید و بخوانید و اگر نخواستید آن را پس بفرستید.
پاسخ شهید سلیمانی همان بود که گفته بود. همین جا گفتنی است برخورد شهید سلیمانی عزیز با فرستاده آمریکا یادآور ماجرای شب عاشورا و اماننامهای است که شمربن ذالجوشن برای حضرت ابوالفضل العباس (ع) آورده بود
و دست ردی که حضرتش بر سینه او زده بود... و چه صادقانه است این کلام ماندگار حاج قاسم که «ما ملت امام حسینیم».
۴- در سفر آقای خاتمی رئیسجمهور اسبق به آمریکا، جرج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا در مصاحبه با روزنامه «وال استریت ژورنال» گفت؛ ویزای خاتمی را شخصاً امضاء کردم، چون میخواستم از ایران سخنی متفاوت با حاکمیت این کشور بشنوم! در آن هنگام، دو رخداد مشابه با یکدیگر اتفاق افتاده بود. اول آنکه جرج بوش سه روز قبل از مصاحبه با وال استریت ژورنال، جمهوری اسلامی ایران را تروریست نامیده و با القاعده مقایسه کرده بود و دوم آنکه خاتمی با تشکیل بنیاد باران تاکید کرده بود که اسلام مورد نظر او
«اسلام میانه»! (اسلام سکولار) است. دقیقاً همان اسلامی که موسسه آمریکایی رَند (RAND INSTITUTE) آن را به عنوان نقشه راه برای استحاله جمهوری اسلامی ایران به دولتمردان آمریکا پیشنهاد کرده بود. اظهارات خاتمی درباره اسلام مورد نظرش با استقبال گسترده دشمنان بیرونی روبهرو شده و از آن به عنوان فاصلهگذاری خاتمی با نظام جمهوری اسلامی و همسویی وی با غرب یاد میکردند... جرج بوش در همسویی خاتمی با آمریکا اشتباه نکرده بود.
۵- چند ماه قبل از انتخابات ۱۳۸۸ که فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ را در پی داشت، گروههای جبهه اصلاحات باتفاق آقای خاتمی را به عنوان نامزد خود برای ریاست جمهوری معرفی کرده بودند. در آن میان، نگارنده با درج یادداشتی در کیهان نوشته بودم که آقای خاتمی نامزد اصلی مدعیان اصلاحات نیست که با اعتراض شماری از اصلاحطلبان روبهرو شد. مدتی بعد خاتمی از نامزدی ریاست جمهوری کنار رفت و میرحسین موسوی از سوی جبهه اصلاحات به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی شد. بعد از شکست فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸، خبرنگار روزنامه آمریکایی «نیو یورکر» از نگارنده پرسید؛ از کجا میدانستید که خاتمی نامزد اصلی جبهه اصلاحات نیست؟ زیرا همه گروههای این جبهه روی نامزدی آقای خاتمی اتفاق نظر داشتند. در پاسخ به نشست استنفورد اشاره کردم که در آن، خانم «گیل لاپیداس» متخصص امور شوروی در سالهای منجر به فروپاشی، گفته بود، خاتمی گورباچف است و توان لازم برای ریاست جمهوری آینده ایران را ندارد. ما در ایران به یک «یلتسین» نیاز داریم که از همه قوانین عبور کند و میرحسین موسوی همان یلتسین در آبنمک خوابانده آمریکا بود (همان که چند شب پیش یکی از همین مدعیان اصلاحات در برنامه جهان آرا، از او با پسوند «حفظهالله»؟! یاد کرد!
۶- به نمونههای زیر که فقط مشتی از خروارهاست نگاه کنید:
«افکار امام خمینی (ره) باید به موزه تاریخ سپرده شود»! «قوانین اسلامی متعلق به ۱۴ قرن پیش بوده و جوابگوی مشکلات جوامع کنونی نیست»! «انقلاب اسلامی شبیه استبداد قجری است»! «تفکر شیعه موجب انحطاط مملکت ما و مانعی برای دموکراسی است»! «فرهنگ شهادتطلبی باعث ترویج خشونت میشود»! «عدم کارایی حکومت دینی بر همگان آشکار شده است»! «مظاهر دینی، چون حجاب و حیای زنان، نماد عقبافتادگی است»! «آدمها و حتی معصومین (ع) هم خود به خود، بدون نظارت مردم و به طور اصولی در معرض انحراف هستند»! «آن دسته از جوانان که به مساجد روی میآورند یا کتب دینی میخوانند از نظر ساختار فکری و روانی ضعیف هستند»! و... اینها فقط نمونههایی از انبوه دیدگاهها و افکار آلودهای است که برخی از مدعیان اصلاحات در نشریات و رسانههای خود ترویج میکردند و آقایان روحانیون عضو «مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین» اگر نگوییم با این لاطائلات و اسرائیلیات موافق بودهاند! لااقل انتظار آن بود علیه این قماش که در جبهه موسوم به اصلاحات جا خوش کردهاند، موضع میگرفتند، ولی لام تا کام اعتراضی نکردند. گفتنی است یکی از اعضای اصلی و تقریباً همه کاره مجمع به اصطلاح روحانیون مبارز درباره اهانت فتنهگران به ساحت مقدس اباعبدالله الحسین علیهالسلام گفته بود من میخواستم اعتراض کنم، ولی بیم آن داشتم که از این اعتراض سوءاستفاده شود! یعنی شخصیت خود را برتر از ساحت امام حسین علیهالسلام میدانستهاند!...
۷- آقای خاتمی سال ۱۳۸۵ با ویزای مخصوص جرج بوش و میزبانی جیمی کارتر به آمریکا سفر کرده و با جرج سوروس (سرمایهدار صهیونیست آمریکایی و پشتیبان و تامینکننده مالی فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸) دو بار ملاقات کرده بود. (علاوه بر اسناد غیرقابل انکاری که از این ملاقات حکایت میکند، کیان تاجبخش که از جانب جرج سوروس برای تسهیل فتنه ۸۸ انتخاب شده و در ایران حضور داشت نیز بعد از بازداشت در مصاحبه تلویزیونی به این ملاقات اعتراف کرده است). جرج سوروس از دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی ایران و از تامینکنندگان مالی کودتاهای رنگی در کشورهای مخالف آمریکاست. او بعد از شکست فتنه ۸۸ در مصاحبه با CNN قول سرنگونی جمهوری اسلامی ایران تا پایان همان سال (۲۰۱۰) را داده بود! با توجه به همین چند نمونه که فقط اندکی از بسیارهاست به وضوح میتوان درک کرد که چرا نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی این جماعت را بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران میدانست!
۸- «تغییر تابلوها» یکی از ترفندهای شناخته شده عملیات روانی است. در این شگرد، یک گروه یا جریان سیاسی بعد از افشای هویت خود که معمولاً با نفرت مردم از آنها همراه است، تلاش میکند مشکلاتی را که خود عامل و پدید آورنده آن بوده است به طرف مقابل نسبت داده و جای ظالم و مظلوم و مجرم و شاکی را تغییر بدهد. مجمع روحانیون و مجمع مدرسین دو گروه مدعی اصلاحات و از حامیان و همکاران دو آتشه دولت آقای روحانی بودهاند. دولتی که در طول مسئولیت ۸ ساله خود صدها مشکل کمرشکن در عرصههای اقتصادی، سیاست خارجی و ... بر سر مردم آوار کرده است و حالا دو حزب یاد شده به جای آنکه به جرم بلاهایی که بر سر مردم آوردهاند تحت پیگرد قضایی قرار بگیرند و یا دستکم شرمنده و سرافکنده باشند، در بیانیه خود، علیه مشکلاتی شعار میدهند که خود پدید آوردهاند و البته، چه ناشیانه به صحنه آمدهاند؟!
۹- دقت در متن بیانیه مورد اشاره و مقایسه آن با آنچه این روزها رسانهها و مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران کوک کرده و میکنند، به وضوح از همسویی بیانیه دو مجمع یاد شده با دشمنان بیرونی حکایت میکند و این احتمال را قوت میبخشد که این بار هم برخی از مدعیان اصلاحات (آگاهانه یا ناخودآگاه) نقش پادوهای دشمن را برعهده گرفته و خود را به در و تخته میزنند تا به قول شهید سلیمانی برای دشمنان تابلودار نظام و مردم این مرز و بوم کوچه باز کنند! که باید گفت: زحمت بیهوده میکشید! زیرا امروزه، آمریکا و متحدانش هم به وضوح دریافتهاند که
این کوچه هم بنبست است! مثل کوچهای که سران و اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ به دستور و با مدیریت آمریکا و اسرائیل برای حریف باز کرده بودند...
و با حماسه ۹ دی بر باد رفت.
***************
روزنامه جوان**
سرمایههای انقلاب برای حرکت در مسیر آینده/داود عامری
نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب ایران اسلامی نشان میدهد که هیچگاه حضور مردم به اندازه انقلاب اسلامی در تعیین سرنوشت کشورمان پررنگتر و تعیینکننده نبوده است.
حضرت امام (ره) بنای انقلاب اسلامی را برحرکت و همراهی مردم گذاشتند و با اعتقاد راسخ و به درستی تصمیمات جمعی به صراحت اعلام کردند که میزان رأی ملت است، از این رو، میتوان مدعی شد که مردمیترین الگوی حکومتی را در جهان پایهگذاری کردند و یکی از رمزهای شکوه و عظمت جشنهای دهه پیروزی انقلاب اسلامی و راهپیمایی بزرگ ۲۲ بهمن، مردمی بودن آن است.
یکی از مهمترین دلایل اقبال مردم به آموزههای حضرت امام (ره) انطباق آرمانهای تعیین شده از سوی ایشان با اعتقادات و باورهای عمومی بود؛ لذا یکی از محورهای اتحاد نانوشته مردم ایران برای تغییر حکومت مستبد پهلوی که توسط امام (ره) هدایت گردید، گرایش به زندگی دینی و معنویت بر اساس آموزههای اصیل اسلامی بود.
دومین دلیل برای ظهور همبستگی ملی در راه مبارزه با رژیم پهلوی که تقریباً تمامی اقشار جامعه را به مبارزه فرا میخواند، تحقیر ناشی از وابستگی به بیگانگان بود. اگر چه باید گفت: متأسفانه از قرن ۱۹ میلادی، روندهای جهانی به سوی قدرتمند شدن کشورهای غربی و تضعیف نظامهای کهن حرکت کرد و از دوره قاجار به خاطر بسیاری از مسائل از جمله حاکمان بی اطلاع از تحولات جهانی، کشور ما از حرکت در مسیر ترقی و پیشرفت بازماند، اما واقعیت این است که تاریخ طولانی تمدن ایرانی- اسلامی و غرور تاریخی ملت بزرگ ایران، اجازه نمیداد تا ملت ایران در برابر دیگران تن به تحقیر دهد و خود را کشوری درجه ۲ و تحت سلطه امریکاییها و کشورهای غربی بداند، لذا در اولین فرصت و ظهور رهبری شجاع مثل امام خمینی (ره)، مطالبات زیر خاکستر استقلال و آزادی خواهی ملت ایران زبانه کشید و دودمان استبداد را در هم پیچید و دست نظامهای سلطه را از دخالت در امور داخلی کشور کوتاه کرد و این مسیر پر افتخار با تدبیر عالمانه مقام معظم رهبری و گسترش فرهنگ مقاومت ادامه یافت.
سومین مؤلفه اتحاد ساز در انقلاب مردم ایران، ریسمان ولایت بود. عشق و ارادت ملت ایران به ائمه اطهار و ولایت، ریشههای بسیار عمیقی دارد؛ لذا وقتی که بعد از سالها، شاهد تحقق آرزوی دیرینه خود مبتنی بر استقرار حکومت اسلامی به رهبری یک فقیه عادل و جامع الشرایط برای سکانداری حرکت جامعه به سوی پیشرفت و تعالی بودند، به ریسمان ولایت محکمتر از همیشه چنگ زده و با حمایت از آرمانهای امام خمینی (ره) تومار هزار ساله نظام ستم شاهنشاهی را درهم پیچید و موارد بسیار زیاد دیگری که مردم ایران را در تحقق اهداف خود در سال ۵۷ یاری رساند.
همان طور که حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب بارها فرمودند که رمز موفقیت ملت ایران در عبور از مشکلات، وحدت کلمه و اتحاد و همبستگی ملی است، نگاهی به دستاوردهای انقلاب اسلامی نیز نشان میدهد که هر کجا حمایت و عزم ملی در قالب یک گفتمان شکل گرفته است، اهداف انقلابی به بهترین وجه تحقق یافته اند.
۱. استقلال و عدم وابستگی به قدرتهای استعمارگر از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی مورد تأکید و توجه حضرت امام خمینی رحمت الله علیه بود و مقام معظم رهبری نیز با اراده کامل بر سیاستهای استقلالطلبانه نظام استوار بودند، امروز ایران اسلامی ۴۳ سال سیاست استقلالطلبانه را در عرصههای بینالمللی تمرین کرده و جهان نیز آن را پذیرفته است.
۲. بازیابی اعتماد به نفس و غرور ملی پس از صدها سال استعمارزدگی در ملت ایران که هویت تاریخی خود را در حال نابودی میدید. انقلاب اسلامی ابهت نظامهای استکباری را فرو ریخت و ایستادگی در برابر آنها، نه تنها اعتماد به نفس ملی را به معنای واقعی کلمه احیا کرد، بلکه در این حوزه الهام بخش بسیاری از ملتهای آزادیخواه جهان شد.
۳. چهل سال ایستادگی روی اصول و آرمانهای انقلاب، زمینه را برای ورود به گام دوم انقلاب و تمدنسازی فراهم کرد. آرمانهای گام دوم انقلاب روی تجارب ارزنده رهبری و حمایت ملت ایران از اهداف والای انقلاب اسلامی بنا شده است.
۴. فرهنگ دفاعی، یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است که از یک سو کشور را در برابر تمامی توطئههای سخت و نرم ایمنی بخشیده و همچنان در مسیر گام دوم انقلاب، به عنوان یک پیشران مهم، پشتوانه حرکتهای تمدن ساز انقلاب اسلامی است.
۵. عرصه علم و فناوری نیز از دستاوردهای مهمی است که ملت ایران از بدو پیروزی انقلاب اسلامی پیشرفتهای شگرفی در آن پیدا کردهاند. اعتماد به نفس ملی در کنار تلاش برای کاهش و در نهایت خودکفایی در حوزههای مختلف، جوانان مستعد و انقلابی را در عرصه علم و فناوری بسیج کرد و امروز ایران اسلامی در بسیاری از علوم پیشرفته، جزو متبحرترین و پیشروترین کشورها است.
۶. تاب آوری و ایستادگی بر ارزشهای انقلاب اسلامی، علتی است که ایران را به مقاومترین ملتها در جهان تبدیل کرده است. شاید در سال ۵۷ هیچ تحلیلگر سیاسی گمان نمیکرد که ملت و نظامی که برآمده از اراده مردمی است بتواند در برابر تمام قدرتمندان جهان ایستادگی کند و از میان مشکلات، سربلند بیرون بیاید و این قدرت امروز سرمایه بزرگی برای گام نهادن در گام دوم انقلاب برای تمدنسازی است.
۷. مدیریت خردورزانه و عملگرایانه مقام معظم رهبری همراه با تجربههای ارزشمند گام اول انقلاب، همراه با آینده نگری هوشمندانه، ظرفیتهای بسیار خوبی برای حرکت انقلاب اسلامی در گام دوم انقلاب فراهم کرده است.
۸. انقلاب اسلامی از بدو پیروزی، برای ملتهای جهان، به ویژه در منطقه، جذاب و الهام بخش بود. امروز ملت ایران، الگوی تمام ملتها و رهبران آزادی خواه و استقلال طلب در جهان محسوب میشود. افزایش سیاستهای مستقل و خارج از دیکته قدرتهای بزرگ در بین کشورهای جهان ناشی از مقاومت پیروزمندانه مردم ایران است، و این یکی از ویژگی پرافتخار برای ایران محسوب میشود.
۹. حضور قدرتمند و تأثیرگذار در عرصههای جهانی و تعامل متوازن با بزرگترین قدرتهای حال حاضر جهان یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است که در مسیر تعامل با جهان معاصر در گام دوم انقلاب راهگشا خواهد بود.
۱۰. رهبری خردمند، مدبر و آگاه به تمام مسائل سیاسی داخلی و بین المللی که کشور را در مسیر حوادث گوناگون داخلی و بینالمللی به بهترین وجه هدایت و رهبری کرده است. رهبری منحصر به فرد انقلاب توسط شخصیتهای بزرگی، چون امام (ره) و امام خامنهای، ارزشمندترین سرمایه انقلاب اسلامی در حرکت به سوی آینده روشن است.
۱۱. ظهور جوانان تحصیلکرده و با دانش که اراده و همت خود را معطوف به پیشرفت کشور کردهاند و در عرصههای مختلف علمی، ایران اسلامی را به قله دانش نزدیک کردهاند، افتخار بزرگی برای ایران انقلابی و ملت بزرگ آن است؛ که میتواند موتور محرک و پیشران بزرگ آینده باشد.
*************
روزنامه خراسان**
اولویتهای اصلی به جای روزمرگیهای کوچک! /مهدی حسن زاده
بحث رویکرد و اولویتهای اقتصادی از ابتدای آغاز به کار دولت سیزدهم یکی از بحثهای محافل اقتصادی بوده است. در این میان طی یکی دو هفته اخیر تمرکز دولت بر برخی اقدامات درست، اما کوچک، دوباره این سوال را ایجاد کرده است که مسیر حرکت دولت در اقتصاد چگونه طی میشود و اولویتهای اقتصادی پیش روی دولت چیست؟ نگاهی به تمرکز اجرایی و رسانهای دولت در این روزها نشان میدهد که موضوعاتی نظیر «آزادسازی سواحل» و «جایگزینی اعتبارسنجی به جای ضمانت در وامهای خرد»، دغدغههای اصلی بخشی مهم از دولت شده است. تردیدی نیست که تصرف سواحل توسط دستگاههای دولتی و حاکمیتی مصداق تعرض به حقوق مردم است و آزادسازی این سواحل به نفع عموم مردم و امکان استفاده آنان از سواحل اختصاصی دستگاه ها، اقدامی ارزشمند و به نفع مردم است. همچنین جایگزینی اعتبارسنجی به جای ضمانت در وامهای خرد نیز اقدامی در جهت تسهیل ارائه خدمات بانکی به مردم است. اقدامی که در عین رفع مشکل تهیه ضامن، امکان استفاده از سازوکاری مطمئنتر برای بازگشت وامهای بانکی را فراهم میکند. با این حال این اقدامات در شرایط فعلی در اواخر سال ۱۴۰۰ و در شرایطی که وضعیت عمده متغیرهای اقتصادی همچنان نگران کننده است، اقداماتی حاشیهای و کوچک محسوب میشود. به عبارتی اقدامات کوچک اگرچه درست، ذهن بخش مهمی از دستگاه تصمیم ساز را که باید به فکر معضلات جدی اقتصادی باشد، به خود مشغول میکند. وزارت اقتصاد که طی چند ماه اخیر اقدامات مهم و اثرگذاری انجام داده، درگیر پروژه وام بدون ضامن شده است و طی چند روز شاهد جلسات هماهنگی و اظهارنظرهای شخص وزیر اقتصاد هستیم در حالی که مهمترین دستورکارهای این وزارتخانه باید پیگیری اجرای بسته اقتصادی با عنوان «بسته خروج غیرتورمی از رکود»، اصلاحات اساسی در نظام مالیاتی و مولدسازی و فروش اموال مازاد و پیگیری اصلاحات لازم در نظام بانکی با همراهی بانک مرکزی باشد، اما این نگرانی وجود دارد که تلاش برای پیگیری اقدامات خوب، اما کم اهمیتتر موجب غفلت از پیگیری موثر اقدامات اساسیتر شود. همچنین آزادسازی سواحل نیز اگرچه اقدامی به جاست، اما تمرکز بخشی از دولت از جمله معاونت اجرایی به موضوعاتی از این دست میتواند منجر به کمرنگ شدن پیگیری موضوعات مهم نظیر سفرهای استانی ریاست جمهوری و نظارت بر تصمیمات سفرهای قبلی و برنامه ریزی برای سفرهای بعدی شود. گفتمان مردمی دولت سیزدهم و تلاش برای جبران فاصلهای که عملکرد و گفتمان دولت قبل با بدنه جامعه ایجاد کرده بود، موضوعی است که اهمیت دارد و از همین منظر اقداماتی که نفع مستقیم آن به عموم مردم میرسد و خدمات رسانی به آنان را تسهیل میکند، در دستور کار دولت قرار دارد و از این منظر، تلاش دولت قابل تقدیر است، اما اقدامات اساسی است که منجر به اصلاحات اساسی در اقتصاد، کاهش نرخ تورم و افزایش رشد اقتصادی میشود. طی همین روزها، اصلاح بودجه و کاهش ۴۰ هزار میلیارد تومانی منابع صندوقهای استانی پیشرفت و عدالت، افت «شامخ» به عنوان نماگری از وضعیت رکود اقتصاد در ماههای آتی و افزایش نرخ تورم براساس گزارش مرکز آمار در دی ماه، همگی نشانههایی است که شکنندگی حرکت به سمت بهبود وضعیت اقتصاد را نشان میدهد. به عبارت دیگر آزادسازی سواحل برای استفاده عموم مردم، تسهیل در شرایط ضمانت وام و ... همگی اقداماتی امیدوارکننده است، اما اگر با بهبود واقعی و ملموس شاخصهای اقتصادی همراه نشود، برای مردم ارزش چندانی ندارد. هرچند باید به دولت فرصت داد تا به تدریج بتواند اقدامات خود را برای بهبود شاخصهای اقتصادی انجام دهد و نمیتوان انتظار داشت که میراثی از ۱۰ سال رشد اقتصادی نزدیک به صفر با همه تبعات اقتصادی منفی مرتبط با آن را یک شبه جبران کرد، اما اگر احساس شود که دولت در این میان درگیر اقدامات روزمره و کارهای خوب، اما دم دستی شده است، باید نگران بود و تذکر داد که موضوعات اساسی در سایه روزمرگیها قرار نگیرد.
**************
روزنامه ایران**
توسعه و تضاد و تمرکز بر مسائل خودی/ حجت الاسلام مجتبی نامخواه
استاد رفیعپور بهرغم تصمیمشان بر کنارهگیری و انزوا، از همراهان و راهیاران جشنواره علوم انسانی عمار است و این از موهبتهای این حرکت تازه آغاز شده است. ما در جشنواره علوم انسانی عمار همزمان که چشم امید به رویش ایدههای نو داریم آرزومند بازخوانی پروژههای فکری مؤثر گذشته نیز هستیم. آرزو داریم نسلهای جدیدتر، مشاهدههای اندیشوران گذشته را بازیابند و نظریههاشان را چارچوب مشاهدههای تازه گردانند.
این ناسازگاریهای زمانه ماست که شاید به علت فقدان ژورنالیسم اندیشه یا ضعف فراوان آن، کممایههایی پروژهباز، صاحب پروژه فکری شمرده میشوند و این سو و آنسو حرف از اندیشههاشان در میان است، اما امثال فرامرز رفیعپور، با این همه اثر مؤثر، بر کنجی افتاده و از برنامه فکری مهم و آثار به نسبت منسجم او سخنی به میان نیست.
سخن درباره پروژه فکری استاد رفیعپور البته مجال و بسط بیشتری میطلبد. متن زیر طرح تنها یک پرسش از این پروژه است. این پرسش در حاشیه کتاب توسعه و تضاد پرورانده شده و در دیداری پرسیده شده که در آغازین روزهای دیماه، در کنار جمعی از همراهان جشنواره علوم انسانی عمار با ایشان داشتیم:
«در زمان کنونی عقل و علم ایجاب میکند که ما روی مسائل خود متمرکز شویم». این پایانبندی کتاب مهمی است که دو و نیم دهه قبل منتشر شد: «توسعه و تضاد».
چه چیز باعث میشود این تمرکز بر مسائل خود را از دست بدهیم؟ در فصل آخر کتاب به مسائل بیرونی و دشمن اشاره شده، بخش دیگر این است که ما در کوششهایی که در علوم اجتماعی داریم اصلاً متوجه مسألههای خود نباشیم، بلکه متوجه ترجمه نظریه باشیم یا به عنوان جایگزینی برای اندیشیدن به مسأله، به نقد نظریههای ترجمه شده و اصطلاحاً اسلامیزه کردن علوم اجتماعی بیندیشیم.
در سالهای پس از «توسعه و تضاد» هر سه عامل ادامه پیدا کرد: هم دشمن، هم ترجمه به معنای تکرار و هم متأثر از مجادلات کلامی نیمه دوم دهه هفتاد، مقولات مرتبط با علوم انسانی اسلامی. در نتیجه تمرکز بر مسأله، یعنی آنچه عقل و علم ایجاب میکرد به محاق رفت، نامسألهگرایی تفوق یافت و با رشد نهادهای علمی و شبهه علمی، علوم اجتماعی و علوم اجتماعی اسلامی صورتی بوروکراتیک پیدا کرد.
به موازات این وضعیت در علوم اجتماعی، توسعه هم ادامه پیدا کرد و به شکلی مستمر تضاد زایید. آش آنقدر شور و تضاد آنقدر آشکار شد که بانیان و مدیران عالیرتبه توسعه که به قول خودشان عمری بر توسعه گذاشته بودند نیز از تبعیضها و ناعدالتیهای توسعه سخن گفتند. این مدیران از تبعیضها و تضادهایی سخن گفتند که در اثر توسعهای به وجود آمده بود که خود اجرا کرده بودند. مدیران توسعه و عاملان تضاد، دو نیم دهه پس از توسعه و تضاد با لحن آن سخن گفتند.
اکنون دوونیم دهه از دوره توسعه و تضاد گذشته است، اما هم تضادها باقی مانده و هم ضرورت تمرکز بر مسألهها.
ما در جشنواره عمار طی بیش از ده سال و با بیش از هزار ساعت، روایتهایی مستند از مسألههای خودمان داریم؛ همانهایی که عقل و علم ایجاب میکند بر آن متمرکز باشیم. اما این تمرکز، در حد توان یک نفر و یک مجموعه نیست بلکه نیازمند یک فراخوان و دعوت علمی و فکری است. برای برخی از جوانانِ علوم اجتماعی اهمیت تمرکز بر مسأله روشن نیست. برای برخی دیگر چگونگی این کار معلوم نیست. توسعه و تضاد فراتر از یک کتاب و در مقام یک ایده، آیا میتواند بر سر تمرکز بر مسأله با نسلهای بعدی علوم اجتماعی گفتوگو کند؟ آیا میتواند چگونگی تمرکز بر مسألههای ناشی از تضاد را برجسته کند؟
**************
روزنامه شرق**
اعتراض از نوع جعفریدولتآبادی/نعمت احمدی
گرمشدن مذاکرات وین و آمدوشد مذاکرهکنندگان ایرانی به تهران و مراجعت آنان به وین که نشانه خوبی از به نتیجه رسیدن برجام است، اعتراضات معلمان و بازنشستگان هم که به تکرار هر روزه رسیده است، اما یک اعتراض در هیاهوی خبرهای ریز و درشت این روزها گم شد؛ اعتراض آقای عباس جعفریدولتآبادی، دادستان سابق تهران، مردی که بعد از آقای سعید مرتضوی، اولین دادستان پرحاشیه دادسرای عمومی و انقلاب تهران، سکان اداره دادسرای عمومی و انقلاب تهران را بر عهده گرفت. اهمیت پست دادستانی تهران در صلاحیت مضاعفی است که این دادسرا را از دیگر دادسراهای کشور متمایز کرده است. بعد از ضربه هولناکی که حذف دادسرا در زمان آیتالله شیخمحمد یزدی به سازمان قضائی کشور وارد کرد و زمانی که آیتالله شاهرودی به ریاست قوه قضائیه منصوب شد و جمله معروف «ویرانهای را تحویل گرفتم»، مجددا دادسرا و پست دادستانی در نظام قضائی کشور اعاده شد. در اصلاحیهای که در قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب صورت گرفت، ذیل تبصره ۴ اصلاحیه فوق، رسیدگی به کلیه اتهامات اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، نمایندگان مجلس، وزرا و معاونان آنها، معاونان و مشاوران رؤسای سه قوه، سفرا، دادستان و رئیس دیوان محاسبات، دارندگان پایه قضائی، استانداران و فرمانداران و جرائم عمومی افسران نظامی و انتظامی از درجه سرتیپ به بالا و مدیران کل اطلاعات استانها، صرفنظر از محل اشتغال آنان در دادگاه کیفری استان تهران به عمل میآید. دادگاه کیفری استان هم در معیت دادسرای عمومی و انقلاب قرار داد و همین گسترش صلاحیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران، منصب دادستانی تهران را فراجغرافیایی تعریف میکند. برای نمونه، به سفرای ایران در کشورهای خارجی، استانداران و فرمانداران هر استان، مدیران کل استانها، افسران نظامی از سرتیپ به بالا در هر کجای جهان و کشور اتهامی متوجه باشد، در دادسرای عمومی و انقلاب تهران به اتهام آنان رسیدگی میشود. به همین اعتبار، پست دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران از اهمیت ویژه و بالایی برخوردار است. نخستین دادستان بعد از اعاده دادسرا، آقای سعید مرتضوی بود که بینیاز از تعریف است و تقریبا اکثر قریب به اتفاق فعالان سیاسی و مطبوعاتی پروندهای در ایام دادستانی ایشان مفتوح داشتهاند. وقتی پست دادستانی تهران بعد از حوادث تیرماه سال ۸۸ و وقایع کهریزک و تعقیب آقای مرتضوی به آقای جعفریدولتآبادی رسید، ایشان راه و روشی برخلاف آقای مرتضوی در پیش گرفت.
آقای مرتضوی شاید به علت تصدی طولانیمدت بر شعبه ۱۴۱۰ که به اتهامات مطبوعاتی و در نبود تعریف جرم سیاسی به اتهامات هسته اصلی فعالان کشور رسیدگی میکرد و در دوران طلایی مطبوعات هر روزه در گوشهای از صفحات روزنامهها عکس و اخباری از او بود، طعم مطرحبودن در رسانهها را چشیده بود و دوست نداشت در حاشیه قرار گیرد، بلکه همیشه در متن بود؛ اما آقای دولتآبادی که همه پستها را در دادگستری از اداری تا قضائی طی کرده و به مقام رئیسکلی دادگستری آنهم استانهای مهمی مانند خوزستان و سپس دادستانی تهران رسیده بود و تجربه برخورد با آقای سعید مرتضوی را بعینه دیده بود، دور خود و دادستانی تهران حصاری سخت کشیده بود که نمیشد با او ملاقات داشت. نگارنده وقتی آقای دولتآبادی جای خود را به آقای دکتر القاصیمهر داد، مقالهای در روزنامه «شرق» شماره ۳۴۱۶ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشتماه سال ۹۸ با عنوان «دادستان تهران و صلاحیت مضاعف» نوشتم و ضمن مقایسه دوره دادستانی آقای سعید مرتضوی با آقای دولتآبادی، خطاب به دادستان جدید، آقای القاصیمهر، گفتم در اتاق آقای مرتضوی به روی همه باز بود و اگر شانس میآوردیم که از سفر یزد برگشته باشد، با باقلوا و قطاب میهمان میشدیم. یک بار هم که از سفر کربلا برگشته بود، مقداری تربت حضرت سیدالشهدا را به من داد؛ اما رویکرد آقای جعفریدولتآبادی این نبود... عدم اجازه ملاقات خصوصا با وکلای دادگستری در دستور کار دادستان سابق تهران بود و فکر نکنم به تعداد انگشتان دست از بین وکلای دادگستری توانسته باشند وارد اتاق کار دادستان سابق تهران بشوند، مگر وکلایی که مورد وثوق بودند. مهمتر اینکه آقای دولتآبادی پاسخگوی هیچکس نبود و همین مطلب یعنی هر آنچه میخواست انجام میداد، این توقع را برایش ایجاد کرد که او مصون از هر نوع برخورد است. آقای مرتضوی که به نسبت ایشان پاسخگو بود، آنگونه با او رفتار شد که سر از زندان درآورد، ولی آقای دولتآبادی با وجود اینکه حواشی زیادی اطرافش بود، از ارتباط با اکبر طبری، حمایت بیچونوچرا از بیژن قاسمزاده، و زمانی که نامش در پرونده آقای طبری مطرح شد و آنوقت که محبوبترین بازپرسش آقای قاسمزاده تحت تعقیب قرار گرفت، لابد توقع داشت به عنوان کسی که در دوره طولانی دادستانی خود هرچه خواسته بود انجام داده، کسی از او سؤالی نداشته باشد. اما نحوه کنارگذاشتنش او را عصبانی کرد؛ تا جایی که درصدد برخورد با مجموعهای برآمد که بر کشیده آن بود. بهعنوان طلبکار دست به نوعی اعتراض زد که خروجی آن به باور من تحقیر دستگاه قضائی از منظر آقای دولتآبادی است. او نیاز مالی ندارد؛ زیرا با رتبه عالی قضائی بازنشسته شد. کسی که روزگاری هر قانونی را لازم دید نادیده بگیرد، نادیده گرفت، هر نوع برخوردی را لازم دید با دیگران داشته باشد و در قالب قانون نمیگنجید، بر خود مباح دانست، وقتی از همه مناصب کنار گذاشته شد، درست مثل فرزند عزیزدردانه خانواده که در اولین برخورد با او از خانواده میبرد و قهر میکند، قهری طلبکارانه کرد. آقای دولتآبادی فکر میکند بعد از مدتها بهاصطلاح خدمت به دستگاه قضائی، برخورد با او متناسب با خدماتی که انجام داد نیست و درصدد برآمده است دستگاه قضائی را به چالش بکشد. او فکر میکند یا با او برخورد میشود یا کسی به او اهمیت نمیدهد، بگذار عزیزدردانه سابق هرچه میخواهد بکند. او پست سابق خود را به چالش کشیده و دادستان فعلی تهران را بر سر دوراهی قرار داده است. اگر با او برخورد نشود یا برخورد نکنند، حاشیه آقای دولتآبادی با تکرار هر روزه به متن کشیده میشود و فکر میکند دادستانی که مبسوطالید بود و هرچه خواست کرد، کماکان مصونیت دارد و عملکرد ۱۰سالهاش و رابطه او با امثال طبریها به حاشیه رانده و به متن کشیده نمیشود. اگر با او برخورد شود، این برخورد به وسیله کسی صورت خواهد گرفت که جانشین او شده است. این جانشین کدام عمل یا اعمال دادستان سابق را در سیبل اقدامات خود قرار خواهد داد؟
حواشی دوره دادستانی یا عملکرد فعلی که دستگاه قضائی را به چالش کشیده است؟ فکر میکند افکار عمومی در صورت برخورد با او، انگشت را به مسافرکشی او نشانه خواهند رفت، اما خطاب مردم به آقای دولتآبادی این خواهد بود: برادر، ۱۰ سال دادستان عمومی و انقلاب تهران با صلاحیت مضاعف آن بودی، چه کسی از شما راضی بود؟ به درددل کدام متهم، کدام فعال سیاسی، کدام روزنامهنگار توجه کردی؟ حصار ۱۰ سالهای که در دادستانی تهران هر روز اطراف شما بلند و بلندتر میشد، چرا از نظر شما آنقدر کوتاه به نظر میرسد که طلبکارانه در سطح شهر لابد ستمی را که بر شما در دستگاه قضائی رفته است، اینگونه فریاد میزنید؟ اگر بگویم شما از نظر اقتصادی نیاز به این کار بعد از بازنشستگی دارید، حداقل با توجه به مبالغ دریافتی شما پذیرفتنی نیست؛ همکاران شما در دادگستری چه در کادر قضائی و چه اداری از شما کمتر حقوق دریافت میکنند و حالا که به صورت مدنی دست به اعتراض زدهاند، از ناحیه مسئولان بالادستی مورد عتاب و خطاب قرار میگیرند و تهدید به برخورد میشوند، پس حرکت شما حداقل به خاطر وضع مالیتان نیست که گفته شود مگر مسافرکشی عیب است؛ هرچند شما حداقل به قوانین مربوط به حملونقل و مسافرکشی درونشهری اشراف دارید و باید مسافرکشی در قالبهای شناختهشده مانند تاکسی، رانندگی اسنپ و... صورت گیرد؛ هرچند بسیاری از افراد در مسیر حرکت خود مسافر جابهجا میکنند و درآمد کمی میشود برای تأمین مخارج سرسامآور زندگی آنان. از این بگذریم. شما میتوانید از مرکز مشاوران که آمادگی صدور پروانه وکالت برای قضات شاغل را هم دارد! پروانه بگیرید؛ حتما درآمدتان از میزان دریافتی رانندگی بیشتر خواهد بود. با توجه به معروفیت و شناخت و سابقهای که در ایام خدمت قضائی در کشور داشتهاید، آنچه از حرکت نمادین شما استنباط میشود، اعتراض به نحوه برخورد مسئولان قضائی با شما بعد از خروج از دادستانی و احیانا نحوه بازنشستگی است. جناب دولتآبادی، شما که الحمدلله از پایاننامه دکترای خود هم دفاع کردهاید و به افتخار دکتری هم نائل آمدهاید و از شما نقل شد که روز دفاع از پایاننامه دکتری را زیباترین روز زندگی خود میدانید. آقای دولتآبادی روش اعتراضیای که در پیش گرفتهاید، خودتان تأیید میکنید؟ قاضی دادگستری، رئیس کل دادگستری استان خوزستان، دادستان دادسرای عمومی و انقلاب تهرانِ مرکز کشور، قاضی دادگاه عالی انتظامی قضات و... آنقدر کمحوصله است که بعد از بازنشستگی علیه مجموعهای که نام و نان و اعتبارش از آن است، شوریده و با این ادبیات معترضانه افکار عمومی را به قضاوت گرفته است. نه استاد، نه آقای دکتر، نه آقای دادستان، نه آقای رئیس کل، اگر هرکس بخواهد به شیوه دلخواه خود اعتراضش را در سطح جامعه جار بزند، فکر نمیکنید خلاف نظم عمومی عمل کرده است؟ اگر مسافری عصبانی، خدای ناکرده، با ادبیاتی غیر از ادبیات مؤدبانه مسافران واقعی با شما مواجهه شد، از چه نیرو و مقاماتی کمک میگیرید؟ به رفتارتان با زندانیان دگراندیش و گفتههایی که از شما در مقام دادستانی نقل میکنند، کاری ندارم؛ حرمت امامزادهای را که زمانی متولی آن بودید، نگه دارید؛ این امامزاده با متولیگری شما در گذشته، به هر حال یکی از سه قوه سیاسی کشور است؛ هرچند پرسنل آن ناراضی، مردم ناراضی، انبوه پروندهها حکایتگر متأسفم بگویم ناکارآمدی آن است که از مدیریت طولانیمدت امثال شما برای دستاندرکاران امروزی آن باقی مانده است. هستند دیگرانی که از نحوه برخورد امثال شما در این دستگاه، دلخورند، اما دعوای خانگی را به کوچه و بازار نمیبرند. دخل تاکسیتان پروپیمان و انشاءالله پیغام شما را کسانی که باید شنیده باشند، بشنوند.
ارسال نظرات